مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بــاز هــم اشکِ مــرا آهِ تـو در آورده بـاز این شـال زِ حـالِ تو خـبـر آورده دست دارم به دعا کار به مژگان نرسد ریخت این سیل و سر راه جگر آورده چـشم تو زخـم شده چـشم مرا باز کند خواندهای روضهای و باز ثـمر آورده بال و پر ریخته بودم که مرا فطرس برد بـالِ اُفـتـادهام از لـطـفِ تـو پَـر آورده تُـربتـت تـربـیـتـم کـرد و بـلا را بُرده خـاکِ تو هـمرَه خود چشم نظر آورده مادرت گفت حسین و جگرت ریخت بهم بـاز پیـراهـنـی از عـرش مگـر آورده کوه هم موقع این روضه زمین میاُفتد داغِ سنـگــیـن شـمـا دردِ کـمـر آورده عـمۀ کـوچکت از خواب پرید و نالـید از سـفـر کـردۀ من نـیـزه خـبر آورده خیزران کارِ تماشایِ مرا مُشکل کرد وای در پـیـشِ لـبـت تَـرکـۀ تَـر آورده |